English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4289 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
wastes U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bars U ازبین رفتن
bar U ازبین رفتن
flatfoot U ازبین رفتن انحناء کف پا
acatamathesia U ازبین رفتن قدرت ادراکات
peace dividend U ازبین رفتن بودجه دفاعی دراواخر سال ۱۹۸۰
chargeable U مین نیرو و پس از بین رفتن آن قابل استفاده است
extirpate U ریشه کن کردن ازبین بردن
squelch circuit U یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
service peculiar U امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
extinct U ازبین رفته
depredate U ازبین بردن
to sweep away U ازبین بردن
wash out U ازبین بردن
defunct U ازبین رفته
destroyed U ازبین رفت تخریب شده
de militarization U ازبین بردن حالت نظامی
transducer U دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
impoverishing U بی نیرو کردن
impoverishes U بی نیرو کردن
impoverished U بی نیرو کردن
impoverish U بی نیرو کردن
strike out <idiom> U رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to exert force [on] U نیرو وارد کردن [بر]
property disposition U ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
power U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powered U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powers U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
plow into <idiom> U باتمام نیرو حمله کردن
powering U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
fuel U تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuelled U تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuelling U تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuels U تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fueled U تحریک کردن تجدید نیرو کردن
generates U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generated U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generate U حاصل کردن تولید نیرو کردن
To conserve ones health(energy ) U سلامت ( نیرو ) خود را حفظ کردن
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
reversing U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverses U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversed U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverse U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
slants U کج رفتن کج کردن
slant U کج رفتن کج کردن
slanted U کج رفتن کج کردن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
mopping up U پاک کردن رفتن
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
walks U گردش کردن پیاده رفتن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
set on U پیش رفتن حمله کردن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
get on U پیش رفتن کار کردن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
fluctuated U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
drifts U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
fluctuate U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
nose dive U ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
drifting U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
fluctuates U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
bypasses U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassing U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypass U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
drifted U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drift U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
to abscond [from] <idiom> U ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
tramped U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
seesaw U بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
tramps U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
march U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
marching U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marched U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
marches U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
sinuating U حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
tramp U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
To quicken ones pace . U قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
lead the way <idiom> U جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
to go one better U برکسی پیش دستی کردن روی دست کسی رفتن
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to jink [colloquial] [British English] U در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
tonus U نیرو
puissance U نیرو
energy U نیرو
energies U نیرو
thrusting U نیرو
load U نیرو
vim U نیرو
thrusts U نیرو
vis U نیرو
materials U نیرو
material U نیرو
high-powered U پر نیرو
thrust U نیرو
forcing U نیرو
pep U نیرو
sapless U بی نیرو
line of force U خط نیرو
life blood U نیرو
letter of attorney U نیرو
equipotential U هم نیرو
powers U نیرو
powering U نیرو
PR U نیرو
vigour U نیرو
strength U نیرو
strengths U نیرو
fibreless U بی نیرو
equipollent U هم نیرو
tuck U نیرو
tucking U نیرو
tucks U نیرو
force U نیرو
gutting U نیرو
zip U نیرو
loads U نیرو
blood U نیرو
troop carrier U نیرو بر
zipped U نیرو
sinewless U بی نیرو
zipping U نیرو
guts U نیرو
powered U نیرو
gut U نیرو
leverage U نیرو
power U نیرو
forces U نیرو
zips U نیرو
vigor U نیرو
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
power mains U شبکه نیرو
powering U توان نیرو
life force U زیست نیرو
mechanics U نیرو برد
incapacitates U بی نیرو ساختن
power system U شبکه نیرو
powerlessly U با نداشتن نیرو
energy production U تولید نیرو
powering U قدرت نیرو
application of a force U فرود نیرو
application of a force U کاربرد نیرو
powers U توان نیرو
energizing U نیرو بخشیدن
order of battle U ترتیب نیرو
energizes U نیرو بخشیدن
forcing U بردار نیرو
tucking U نیرو روحیه
tuck U نیرو روحیه
juice up U نیرو و جان به
powered U قدرت نیرو
forces U بردار نیرو
world power U جهان نیرو
invigorating U نیرو بخش
bandeung ryouic U نیرو- واکنش
ground state U کمترین نیرو
coupled U زوج نیرو
energised U نیرو بخشیدن
energises U نیرو بخشیدن
energising U نیرو بخشیدن
energize U نیرو بخشیدن
ti lift one's head U نیرو گرفتن
might U نیرو انرژی
Recent search history Forum search
1Potential
1حرف زوری به انگلیسی
1strong
1لطفا بیاین دنبالمون
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com